یلدا

ساخت وبلاگ

آخرین مطالب

    امکانات وب

    آنچه در من کم است به وفور کم .

    بی محابا دویده ام پی روزها

    و در این تعجیل:

    چه جزئیاتی را که از دست داده ام

    دقت در چه لحظاتی را غافلانه رد کرده ام

    مزه ی کدام اتفاقهای را پشت گوش انداخته ام

    و دویده ام

    برای زودتر از زود به انتها رسیدن

    غافل از اینکه زندگی در مسیر بودن است ...

    پ ن: تو را همانگونه صدا میزنم که در خاطرات گذشته ام بودی: امن.

    یلدا...
    ما را در سایت یلدا دنبال می کنید

    برچسب : نویسنده : bahramiematina بازدید : 86 تاريخ : پنجشنبه 27 بهمن 1401 ساعت: 15:04

    اومدم قجر و خوابم نمیبره . دلم بغل کوچولو و نگاه کیاشا رو میخواد . شبای بیخوابی تو خونه یکیشون رو میکشم تو بغلمو مثل یک منبع تغذیه ازشون شارژ میشم و با کلی حال خوب میخوابم . ولی امشب دورن و من چیزی برای توی بغلم ندارم که تغذیه م کنه . حتی فیل خاکستری هم نیست . چقدر این دو تا جوجه مغزمو زندگیمو لحظه هامو احاطه کردن . امروز همش نگران غذا نخوردنای گری بودم . کی باورش میشه من همون آدم بچه گریزم ؟ به پسرها چسبیدم ‌‌با جزییات . دارم به تولدتون نزدیک میشم شما دوتایی که هنوز باورم نمیشه بچه های منید ‌‌. چهار سال به چه سرعتی گذشت گری من، برای تولدت چیکار باید بکنم ؟ خیالتون رو بغل میکنم و حسرت میخورم که چرا قدر این گوهر در دسترس رو نمیدونم . پریشب کیا با دعوا و تهدیدهام خوابید و من امشب چقدر اون ووول خوردنهاشو کم دارم . بدجور باهام مخلوط شدین عوضیای عشق. یلدا...
    ما را در سایت یلدا دنبال می کنید

    برچسب : نویسنده : bahramiematina بازدید : 88 تاريخ : پنجشنبه 27 بهمن 1401 ساعت: 15:04

    من یک بچه ی چهل ساله امیک بچه ی چهل ساله که واقعیت زندگی را مسخره کرده استیک بچه ی چهل ساله که سیلی های سخت زندگی را به بهانه آبنبات هایش تاب می آورد و آروغ خوشبختی میزندشاید این ذهن ساده اندیش ابزار دفاعیه من است در برابر زندگیشاید به جای درد کشیدن میخوابمشاید واقعیت را تکه تکه میکنم تا تیزی اش چشمم را ندَرَدهر چه هست باید به مصافش بروم ، باورش کنم،درد بکشمزندگی واقعی تر از توهمات من است ...سرمستی با سرخوشیِ نئشگی مانع دردِ خماری بعد از هوشیاری نیست . یلدا...
    ما را در سایت یلدا دنبال می کنید

    برچسب : نویسنده : bahramiematina بازدید : 95 تاريخ : چهارشنبه 12 بهمن 1401 ساعت: 3:27

    نیمه شب از خواب پریده امچه سکوووووت پر امتدادیپسرها توی تختم در هم گره خورده اند، بهانه یافته ام برای بوسه ، برای لبخند برای خوشبختی . خدارا شکر که سالمید آرامهای جانم.کاش زندگی من و شما دو تا را یادش برود تا همینجا توی همین چهاردیوار محدود زندگیمان سربه زیر و آرام نفس بکشیم و پیش برویم . با همین صبحهای اتفاقی و شبهای خسته و خوابهای نصفه نیمه.کاش زندگی در همین روزها کش بیاید ، و ما توی همین حباب غوطه بخوریم و زمان مارا از قلم بیاندازد تا من مدام نگران آینده تان نباشم ، نگران بی مادری احتمالی، جنگهای احتمالی ، قحطی های احتمالی، بیماریهاو مرگهای احتمالی که هر کدام بخشی از ذهنم را به دندان گرفته و می درند.مادر شدن دارد شخمم میزند دارد چیز جدیدی از من رو میکند، چیز جالبتری چیز روشن تری .پ ن: با وجود بی اعتقادی ام به مناسبتهای مذهبی: روزم مبارکم یلدا...
    ما را در سایت یلدا دنبال می کنید

    برچسب : نویسنده : bahramiematina بازدید : 65 تاريخ : چهارشنبه 12 بهمن 1401 ساعت: 3:27